سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شبهای هیئت در ماه رجب

جمعه شب ،شب هیئت بود . شب جمع شدن سلیقه های مختلف با مرام ها و نگاه های متفاوت که میتوان گفت حداقل در یک ارادت هم احساسند ،ارادت به وجودی از جنس نور و به رنگ آبی از نوع آسمانی .

هیئت را میتوان قرارگاه بی قراران نامید .قرارگاه به معنای وعده گاه و بی قراری به معنای پریشانی !!

دیشب یک شب عالی بود . عاشقانی که دلتنگ خدا شده بودند آمده بودند تا ببینند چگونه می توان خدا را دید . آخه موضوع حرفهامون تو ماه رجب تقرب بود . تقرب یعنی کنار رفتن تمام پرده ها ،حتی پرده های نورانی ! تقرب یعنی تماشای مستقیم ، بدون پرده و بدون نرده ، بدون شبهه و شک ، بدون انکار و رد اما با دلهره و اضظراب .

نوجوانی را دیدم پایین مجلس گوشه ای نشسته بود چیزی حدود 12 سال کمترک ، اولین بار بود شاید او را میدیدم ، دو زانو بغل گرفته معلوم بود بهانه خدا را می گیرد . برای مدتی توجهم را به خودش جلب کرد ،با وقار و متین ، بعد از مجلس با دوستش آمد برای اظهار محبت ، منتظر بودم چیزی بگوید یا سوالی بپرسد. بالاخره چیزی گفت و سؤالی پرسید : حاج آقا اما زمان چه نیازی به من دارد ؟آیا من هم می توانم به او کمک کنم و مشکلی از مشکلات او را حل کنم ؟ تا این را گفت قاسم بن الحسن را در کربلا دیدم که به امام خود می گفت : عمو جان یعنی فردا من هم شهید می شوم ؟ پرسیدم ؛ دوست داری برای امام زمان چه کار کنی ؟ با زبان کودکانه گفت :می خواهم بدانم او دوست دارد برایش چه کار کنم ؟ گفتم؛ به پدر و مادرت احترام بگذار و درسهایت را خوب بخوان که اماممان به سرباز دانشمند بسیار نیاز دارد ودر کنار درسهایت مهربان هم باش ، گفت مهربانی یعنی چه ؟ گفتم یعنی دوری از خودخواهی .

بدون خدا حافظی رفت ، چند قدم که رفت دوباره برگشت ، ببخشید اگر برای فرج آقا دعا کنم چی؟ گفتم این همون دوری از خودخواهی است لبخندی زد و رفت باز هم بدون خدا حافظی .!!!